جدول جو
جدول جو

معنی برجای مانده - جستجوی لغت در جدول جو

برجای مانده(بَ دَ / دِ)
مانده و خسته و فرسوده از ماندگی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
برجای مانده
فرسوده از ماندگی، باز پس مانده، مبتلا به بیماری فلج
تصویری از برجای مانده
تصویر برجای مانده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لَ / مَ)
قائم بودن. سرپا بودن.
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از برجای ماندن سستی و ماندگی و بازماندگی درجای.
لغت نامه دهخدا
(مُ غازْ زَ)
بجا ماندن. باقی ماندن:
چو دستش ببرید گفتا دو پای
ببرند تا ماند ایدر بجای.
فردوسی.
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که ماند بجای.
فردوسی.
، شکم پرشده از شیر و آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا